آوای هستی

آنچه اصل است، از دیده پنهان است. آنتوان دوسنت اگزوپری

آوای هستی

آنچه اصل است، از دیده پنهان است. آنتوان دوسنت اگزوپری

فاجعه!

با سلام به همه ی عزیزانی که به وبلاگ من سر

می زنند.

متاسفانه لحظاتی قبل متوجه شدم که سایت   4sharedفیلتر شده است و هزاران یادگار موسیقی ایرانی در آن مدفون شده است. از این رو باید از فیلتر شکن استفاده شود و یکی از این فیلتر شکن ها هم ، فیلتر شکن نرم افزار الترا ورژن  u992 می باشد. اما یک راه حل بهتر به شما عزیزان پیشنهاد میکنم که برای من کارساز بوده است.

روش: در اول آدرس بعد از http حرف s را بگذارید. به عنوان مثال:

دوترانه با نام های رقص کولی ها و سکوت شب از شادروان بانو دلکش  را تقدیم شما عزیزان می کنم. در اول آدرس بعد از http حرف s را بگذارید و از فیلتر عبور کنید.

http://www.4shared.com-RAGHS_KOLI_HA.html

http://www.4shared.com-SOKOT_SHAB.html


شاد باشید و دیر زی

یادآوری

Every day create your history
Every path you take you're leaving your legacy
Every soldier dies in his glory
Every legend tells of conquest and liberty
Every day create your history
Every page you turn you're writing your legacy
Every hero dreams of chivalry
Every child should sing together in harmony

A soldier dies
A mother cries
The promised child shines in a baby's eyes
All nations sing
Let's harmonize all around the world


ترانه ی  history - از مایکل جکسون

 

قدیمی ترین عکس به جای مانده از طهران


طهران در دوران حکومت ناصرالدین شاه قاجار

سال ۱۲۵۰ خورشیدی

این عکس قدیمی‌ترین تصویر موجود از تهران ، در موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران است.

نام کنونی این محل بلوار میرداماد می باشد.

 

 

در شبی که سخت غمگینم...

چنین خراب دل کی دگر سرای من است
نه دل که دشمن من ، درد بی دوای من است
گذشت عمر به خون خوردن و ندانستم
من از برای دلم یا دل از برای من است ...

                     عماد خراسانی

ششم اسفند ماه هشتاد و دومین سالروز تولد امیرهوشنگ ابتهاج (سایه)

با آرزوی  سلامتی و طول عمر برای همه ی اساتید ادبیات و موسیقی کشورمان و همه مردم عدالت خواه ایران عزیز

***

امیر هوشنگ ابتهاج متولد رشت و زاده ی سال 1306 شمسی است. بر این اساس او اکنون 82 سال سن دارد.

ابتهاج موسیقی را به خوبی می شناسد . او مدتی سرپرست برنامه ی گلها بود، برنامه ای که به راستی تا کنون نیز کامل ترین مرجع موسیقی سنتی ایران محسوب می شود. دوستی وی با استاد محمد رضا لطفی و  استاد محمد رضا شجریان یادگار فعالیت همان سالها است.

اما بشنوید از عشق آتشین ابتهاج:

سایه در سالهای نخست جوانی دلباخته ی دختری ارمنی شد. آن دختر گالیا نام داشت و ساکن شهر رشت بود. عشق ابتهاج به این دختر درون مایه ی اشعار عاشقانه او در سالهای جوانی شد چنان که اکنون پس از گذشت چندین دهه از آن روزگار هنوز حرارت آن عشق در کلام و بیان سایه جاری است. اما عشق وی دیر نپایید و به علت جنگ و خونریزی در ایران رابطه ی عاشقانه میان این دو به تیرگی گرایید و ابتهاج خود دست از این عشق کشید، چنانچه  شعر معروف وی «کاروان» به نوعی، گواهی بر این ادعا است. هر چند که  شعر «کاروان» یا در اصطلاح عامیانه همان «گالیا» بیشتر درون مایه ی سیاسی دارد تا عاشقانه اما می توان با کند و کاو در این شعر به لایه های پنهان عشق این دو پی برد.

«کاروان»

دیریست گالیا!

در گوش من فسانه ی دلدادگی مخوان!

دیگر ز من ترانه ی شوریدگی مخواه!

دیرست گالیا! به ره افتاد کاروان

عشق من و تو؟ این هم حکایتی است

اما در این زمانه که درمانده هر کسی

از بهر نان شب

دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

شاد و شکفته در شب جشن تولدت

تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک

امشب هزار دختر همسال تو ولی

خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک

زیباست رقص و ناز سرانگشت های تو

بر پرده های ساز

اما هزار دختر بافنده این زمان

با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان

جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج

در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ

اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

دست هزار کودک شیرین بی گناه

چشم هزار دختر بیمار ناتوان ...

دیریست گالیا!

هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

هنگامه ی رهایی لبها و دست هاست

عصیان زندگی است

در روی من مخند!

شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!

بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!

بر من حرام باد تپشهای قلب شاد!

یاران من به بند،

در دخمه های تیره و غمناک باغشاه

در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک

در هر کنار و گوشه ی این دوزخ سیاه

زودست گالیا!

در من فسانه ی دلدادگی مخوان!

اکنون ز من ترانه ی شوریدگی مخواه!

زودست گالیا! نرسیدست کاروان ...

روزی که بازوان بلورین صبحدم

برداشت تیغ و پرده ی تاریک شب شکافت،

روزی که آفتاب

از هر دریچه تافت،

روزی که گونه و لب یاران همنبرد

رنگ نشاط و خنده ی گمگشته بازیافت،

من نیز باز خواهم گردید آن زمان

سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها

سوی بهارهای دل انگیز گل فشان

سوی تو،

عشق من ....

استاد هوشنگ ابتهاج سالهای مدیدی است که ساکن کلن آلمان است اما گاه و بیگاه به مناسبتهای مختلف از جمله برگزاری کنسرتهای موسیقی از سوی اساتید خصوصاً شجریان و لطفی به ایران سفر می کند.

به عقیده‌ای بسیاری هوشنگ ابتهاج قدرتمندترین غزل سرای معاصر است. تشبیهات نغز و دلنشین او که قبل از او هرگز در ادبیات فارسی دیده نشده گواهی بر این مدعا است.


باقی در ادامه مطلب


 

ادامه مطلب ...

برای خونه غمگینم...

بزن تار که  باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار
بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار
برای کوچه غمگینم

برای خونه غمگینم
برای تو برای من

برای هر کی مثل ما
داره میخونه غمگینم
بزن تار همیشه با منو از من

قدیمی تر

واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه

غمگینم
براه عاشقی مردن

 به خنجر دل سپر کردن
واسه هرکی که آسون نیست
برای جاودان بودن

 واسه عاشق دیگه راهی
بجز دل کندن از جون نیست
بزن تا بخونم

همینو میتونم
برای کوچه غمگینم

برای خونه غمگینم
برای تو برای من

برای هر کی مثل ما
داره میخونه غمگینم
بزن تار همیشه با منو از من

قدیمی تر

واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه

غمگینم
بزن تار که باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار
بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار