حضور من
غیرمترقبه نبود در این دنیا
با نه
ماه انتظاری که مادرم کشید
اما
غیرمترقبه
خواهد بود
صرف
نظر کردن دنیا از من
که
دیگر حتی عنکبوتها هم
تاری
نخواهند تنید بر تنم
پس، پیش از
اینکه واژهها
قربانی
توقف زبانم شوند
باید
اعتراف کنم که
همیشه
از دست شقایقها عصبانی شدهام
شقایقها
با شقاوتی غیرمترقبه
مانند
برگهای پاییزی
یا
گنجشکی که بالش را
بیهوا
به
جانم میساید
دلبستگی
بیحجاب را
سرگردان
کوچههای مغزم کردهاند
و
پیش از
اینکه کوچهها
قربانی
توقف نگاهم شوند
باری
دیگر بگریم
به
داغ هزاران
نگاه
بر
دیوار کوچههای بیگانه با خیابان
و قهر
با خانهها
و باید
پیش از اینکه تیر رنگین کمان
از
دستش رها شود
سوگندش
دهم
به
لطافت ابریشم
و عطر
دهان شاپرک
که بیتمرین
نشانه نگیرد
مرز
مرموز عشق را
« پرویز رجبی »
عطا جنگوک استاد برجسته تار و سه تار در سن ۶۲ سالگی درگذشت .
این نوازنده برجسته تار و سه تار و مدرس موسیقی بر اثر
حمله مغزی روز جمعه ۲۷ فروردین به بیمارستان شهدای
تجریش منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت، اما از همان روز در
کما به سر میبرد.
استاد جنگوگ در دوران فعایت
خود از محضر اساتیدی چون علی اکبر شهنازی، نورعلی برومند و داریوش صفوت بهرهمند شد.
نمونه ای از سه تار نوازی شادروان جنگوک به همراه شهرام ناظری
در دومین برنامه هنر و هنرمندان، آقای عبدالحمید اشراق به بررسی زندگی و کارهای احمد عبادی، نوازنده سه تار می پردازد؛
»بنا به گفته آقای خالقی، خانواده عبادی را فامیل هنر نامیده اند. پدر او، میرزا عبدالله، بنیانگذار موسیقی ماست. روی کتابچه های آموزش نوت که در هنرستان های موسیقی داده می شود نوشته شده متد میرزا عبدالله.
میرزا عبدالله خودش سواد نوت نداشت ولی افرادی رفتند پهلوی او و حدود ۱۰ دوازده سال نشستند پهلوی او و تمام دستگاه های موسیقی ایرانی را به صورت نوت درآوردند.
احمد عبادی پهلوی
پدرش درس نگرفت، پهلوی خواهرش که مادر مهندس هوشنگ
سیحون بود درس گرفت. ابتکار قشنگی که کرد، سیمهای سه تار را از صفحه
سه تار یک کمی بالاتر آورد. خرک روی کاسه سه
تار را بالاتر آورد.«
باقی در ادامه مطلب...
ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاوردهایم
مست از بوسههایی که هنوز نگرفتهایم
از روزهایی که هنوز نیامدهاند
از آزادی که در طلبش بودیم
از آزادی که ذره ذره به دست میآوریم
پرچم را بالا بگیر تا بر صورت بادها سیلی بزند
حتی لاکپشتها هم هنگامی که بدانند به کجا میروند
زودتر از خرگوشها به مقصد میرسند.
"یانیس ریتسوس"
جهان بگشتم و سرتابهسر به شهر و دیار
نیافتم که فروشند بخت در بازار
زمانه مردِ مصاف است و من ز سادهدلی
کنم به جوشنِ تدبیر وهم دفعِ مضار
کفن بیاور و تابوت و جامه نیلی کن
که روزگار طبیب است و عافیت بیمار
ز منجنیقِ فلک سنگِ فتنه میبارد
تو ابلهانه گریزی در آبگینه حصار...
«افسانهی سه دوست که زیرِ بارانِ گلوله آواز خواندند»
«فدریکو گارسیا لورکا»، مشهورترین شاعرِ اسپانیاست بهقولی و ظاهراً بعد از «سروانتس» [نویسندهی رمانِ دنکیشوت] تنها کسیست که تعداد کتابها و رسالهها و مقالات دربارهی شعرها و نمایشنامههایش، عملاً، سر به فلک میزند. شعرها و نمایشهایش [عروسی خون، یرما، خانهی برناردا آلبا و دونیا رسیتا]، بارها به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند و بهقولی، پرخوانندهترین شعرها و نمایشهای اسپانیایی در سراسرِ جهان هستند. «گارسیا لورکا» پنجمِ ژوئنِ ١٨٩٨ در «گرانادا» [غرناطه]ی اسپانیا متولد شد و سیوهشت سال بعد، در اوتِ ١٩٣۶، در نخستین روزهای «جنگ داخلی»، گروهی ناشناس او را در تپههای بیرون از «گراناد» کشتند و جسدش، البته، هیچوقت پیدا نشد.
شماری از شارحانِ شعرهایش، بر این باورند که او در واپسین سطرهای شعر «افسانهی سه دوست که زیرِ بارانِ گلوله آواز خواندند»، عاقبت خودش را پیشگویی کرده است. این شعر، برگرفته است از «شعرهای تنهایی در دانشگاه کلُمبیا»؛ دفتر اول کتاب «شاعر در نیویورک» است که «گارسیا لورکا» در فاصلهی ١٩٢٩ تا ١٩٣٠ و در سفری به آمریکا آنها را سرود و، باز بهقولی، مهمترین کتاب «گارسیا لورکا»ست و شماری از ناقدانِ ادبی آنرا یکی از بزرگترین و مهمترین کتابهای شعرِ قرنِ بیستم میدانند. [این شعر، پیشتر، یکبار در شهروند امروز منتشر شد.]
***
انریکه،
امیلیو،
لورنسو.
یخزده بودند هرسهتایشان:
انریکه در دنیای رختخوابها،
امیلیو در دنیای چشمها و دستهای زخمخورده،
لورنسو در دنیای دانشگاههای بیسقف.
باقی در ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...