آوای هستی

آنچه اصل است، از دیده پنهان است. آنتوان دوسنت اگزوپری

آوای هستی

آنچه اصل است، از دیده پنهان است. آنتوان دوسنت اگزوپری

چهارده اسفند سالروز درگذشت زنده یاد دکتر مصدق

 

شعری از نعمت میرزا زاده در اسفند 1345 پس از درگذشت دکتر مصدق

ناقوس شرق را بنوازید!ا

-- بر رغم این حصار سکوت آجین--

اعلام سوگواری سردار پیر را

از عرش سای قله پامیر

برج بلند قامت باروی آسیا

آواز در دهید که: سردار پیر شرق

آرنده صحیفه آزادی

دارنده رسالت خود جوشی

روبنده بساط چپاولگران غرب

-- دزدان بازگشته دریایی--

سردار پیر بسته به زنجیر

جان سپرد

ناقوس شرق را بنوازید

ارابه ران مرگ نمی داند

اینک کدام حجم شرف را

تازان به سوی معبد تاریخ می برد

ناقوس شرق را بنوازید

ارابه ران مرگ

ارابه ران درنگ کن

ارابه ران

سردار شرق را

این سان در این سکوت کجا می بری؟

لختی درنگ کن

ارابه ران

منگر به این خموش مسخر

آنک

از دور تر سواحل اروند

تا بیکران آن سوی آمویه

این آسیاست اینک

در جامه سیاه

اینک فضای شرق

پر از صیحه و خروش

ارابه ران

درنگ کن

ارابه ران مرگ

بگذار ابر تیره اسفند

این قامت بلند به زنجیر بسته را

با بغض گرم خویش بشوید

بگذار برف

برف پر افشان

این حجم استواری و پاکی را

با حله سپید، کفن دوزد

ناقوس شرق را بنوازید

در مرگ هم

سردار پیر ، زندگی از سر گرفته است

مرگش -- چنانکه زندگی اش -- بارور

بیم حضور خاطره اش حتی

چندان که مویه کردن

بر او مجاز نیست

سردار پیر اکنون

زنجیر را به خاک بدل کرده ست

سردار پیر، اما

اندیشناک مانده به فرجام کارزار

تا کی بلوغ همت یاران

ز آوردگاه مژده پیروزیش دهد،

اورا به هر نسیم پیامی ست

با چشم هر ستاره نگاهی ست

با بانگ هر درخش غریوی ست

ناقوس شرق را بنوازید

در سوگت ای پدر

این درد را به که گویم

دانسته نیست با که توان گفت

تسلیت

سردار پیر ! تسلیتم باد

با این غمان تازه به تازه

سردار پیر ! تعزیتم باد